من را نگاه کن،
چه غریبانه در کنجی خلوت کرده ام با دل تنهایم
دلی که کسی را در خود ندیده است
سر در گریبان برده و در گوشه و کنارش دنبال کسی می گردم
شاید پیدایش کنم او را
کسی که نیست،
بیهوده زحمت می دهم این فکر مخشوشم را
که با یک نگاه ،
اینچنین درهم و پژمرده شده است.
زحمت نده خودت را
اگر به اندازه تمام عمرت هم کنکاشش کنی،
نمی یابی همدمی را که سر بر سرت بگذارد و آرام کند قلبت را.
کاش من هم در کنج تنهایی هایم
غیر از خدا
کسی را داشتم که یک دم،دل بر دلم بگذارد
و مرا از این درماندگی برهاند.
یعنی می شود روزی من هم...
تا بگسترانم سفره دلم را برایش
و بگویم قدم نه بر آن
که این دل،تنها از برای توست
ای محبوبم!
فقط به خاطر تو
حتی در شرایطی که هزاران نفر هم در کنارت باشند باز هم خدا باید بهت کمک کنه.........به بهترین چیز دل بستی......البته عشق زمینی خوب هم می تونه چیز خوبی باشه
عالی.
خیلی زیبا نوشتی.
خودت را باور کن...همین
سلام........ممنون از حضور گرمتون در محفل سرد و تاریکم...............وبلاگ جالبی دارید.................موفق باشید